انجمن مترجمان زبان انگلیسی
Write for you , from life time to time which takes me in its bitter and sweet embrace and dose not leave me , i love life with its problems so that loving GOD.
 
 
چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:شیطان محکوم است, :: 21:6 ::  نويسنده : saeid

به نام خدا

شیطان محکوم است...

Devil is convicted

دیروز صبح زود که واسه نماز پا شده بودم ، دوباره تصمیم گرفتم یه چورتی بزنم در همون اثنا، خواب عجیبی

Yesterday morning which I had woke up for saying prayer, decided to take a nap, wherein, made a nightmarish dream.  

دیدم. خواب دیدم تو یه پارکم و رو صندلی نشسته ام و دارم روزنامه می خونم دختر آرایش کرده ی زیبایی اومد و

I dreamed I had sat on a bench in a park while reading a newspaper, a made up pretty girl came and sat on near of me.

کنارم نشست ، کسی تو پارک نبود من بودم و اون بود و اگه گفتین دیگه کی؟ درست حدس زدین شاهد همیشه

There was not anyone at there, what do you guess? It’s correct, GOD.

 ناظر. خلاصه ازش فاصله گرفتم و رو صندلی دیگه ای نشستم .دوباره اومد و کنارم نشست . روزنامه رو کنار

So I took away hers and sat down on the another bench . again came and repeated her action. gave up the newspaper

گذاشتم و گفتم، خانم با من کاری دارین؟ گفت نه فقط می خوام کمی باهات حرف بزنم. چنان این جمله رو با

And said: what do you do with me lady? Answered no just I would like to speak. so much her action was sensitive 

 حس گفت که بگی منو سالهاست  میشناسه. خلاصه ،گفتم مگه شما ناموس نداری؟ چرا با یه مرد غریبه می خوای

That as though she had already known me. Then I said haven’t you honor? Why do you want to speak with an unfamiliar man?

حرف بزنی؟سوالمو با سوال پاسخ داد:به خدا اعتقاد داری؟ گفتم اینو من باید از شما بپرسم . بی هیچ منظوری وارد

She answered my question with a question; do you believe in GOD? Said h must ask the same question you. I had argued unreasonably. 

 بحث شده بودم. گفتم خوب البته . گفت: مگه خدا گفته حرف زدن حرومه؟ گفتم نه. گفت حالا من می خوام

Said of course. She said: unless it is irregular? I said no. she said now I want

باهات حرف بزنم، و باز خودشو بهم نزدیک کرد .گفتم استغفر الله خانم فاصله رو رعایت کن.کمی از من فاصله

Speak , and again approximated himself. I said (forgive me GOD) take away from me. Took away a little me.

گرفت . دوباره گفت: دلت نمی خواد بهترینا رو داشته باشی؟ تو رفاه باشی؟ گفتم چرا؟ منظور؟دوباره پرسید: اهل

Again said , don’t you want to have the best? Be in welfare ? answered why not? What do you mean? again asked:

 نمازی آره؟ گفتم با دنیا عوضش نمیکنم. گفت: من در اختیارتم و پدرم از مال دنیا چیزی کم و کثر نداره ازت

Do you say your prayers? I said I don’t exchange with the world.sai: h belong you and my father is a wealthy man

خوشم اومده و من هم تک دخترشم حرف حرف منه، هر چی بخوای در اختیارت میذارم فقط یه چیزی. گفتم چه

I interest you and I’m his single daughter , that is my power I give you every thing you want just a matter. I said what? 

 چیزی؟(آدم در خواب اختیارش دست خودش نیست) گرم گفتگو شده بودم و ادامه داد:بهم بگو در مکتب خدایی

I had been talking her and she continued : say me what have you learnt in your GOD’s religion !

که داری چه چیزایی یاد گرفتی؟ شروع به شمردن کردم: در مکتبی که من درس خوندم دروغ گفتن حرومه،ربا

I started to counting : it is illegal to say a lie , the gavel is illegal,

 حرومه، حقو ناحق کردن حرومه، نگاه هوس آلود به نامحرم حرومه، ظلم حرومه، حرفمو برید و گفت پس میتونی بگی چه چیزایی حلاله؟ گفتم تو مکتب آموختم:به پدر مادرم احترام بدارم وقتی به پیری رسیدن رو دوشم حملشون کنم،تو مکتب آموختم و قتی به نامحرمی می رسم حدالامکان باهاش گرم نگیرم(که گرم گرفته بودم) ، تو مکتب آموختم که من پسرم و دختر هم دختره و نباید مثل اونا رفتار کنم، شبا با یاد خدا بخوابم و گفتم بازم بشمارم؟ دیدم دختره داره دیونه میشه. فریاد زد خفه شو ول کن مکتبتو کدوم مکتب! همرنگ جماعتی شو که دارن خوش گذرونی میکنن، شرطم همینه میگم مکتبتو رها کن با من باش زندگی یعنی پول نه مکتب خدا ، گفتم خودت خفه شو، من یاد خدامو با هیچ چی عوض نمی کنم، بعد صحنه ی عجیبی دیدم. چهره دختره کم کم داشت عوض می شد، با ترس کم کم ازش فاصله گرفتم تو پارک کسی نبود، خدای من چهره ی اون به یه آدم آتشین بد منظر  تبدیل شد و شروع به نالیدن کرد و گفت:چرا کسی نیست که منو به مکتب خدا دعوت کنه؟گفتم تو در مکتب خدا هزاران سال عبادت کردی بهترین فرشته ها حسرت مقامتوا می خوردند ، ولی اسیر زندانی درون خود شدی ، غرورت اجازه تعظیم به خاک نداد پس همیشه مطرودی. دیگر صدایی نیامد پارک ساکت شد . روزنامه ام زیر پایم بود، تیترش نظرمو به خودش جلب کرد. چرا این مدت  اونو ندیده بودم؟ تیتر روزنامه این بود:" دختر سرمایه دار مشهوری در پارک خودشی کرد ".یک لحظه تلنگری رو تو پشتم احساس کردم. خانمم بود که داشت هلم می داد که بیدار شو و بعدش گفت سعید پاشو برو نون بربری بگیر واسه صبحونه.

قربون همه دوستایی که نمازشون فراموش نمیشه.

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


neither i poet which make poem nor prophet so that miracle , i'm simple as simple as you with so much sins ,so give me right to have some mistake , to have some sins and to have a selection for my living , then in every step , i must think about my creature and deny evil who is always overcom by GOD
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان انجمن مترجمان زبان انگلیسی و آدرس interpreter.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 111
بازدید دیروز : 47
بازدید هفته : 173
بازدید ماه : 158
بازدید کل : 14002
تعداد مطالب : 46
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1